علامه ی طباطبایی رحمت الله علیه در رساله ی لب الباب در باب استاد چنین می فرمایند:

" آن بر دو قسم است: استاد عام و استاد خاص. استاد عام آن است که به خصوصه مأمور به هدایت نباشد و رجوع به او از باب رجوع به اهل خبره در تحت عموم:
 «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» بوده باشد. و لزوم رجوع به استاد عام فقط در ابتداى سیر و سلوک است؛ وقتى که سالک مشرف به مشاهدات و تجلیات صفاتیه و ذاتیه شد دیگر همراهى او لازم نیست. و اما استاد خاص، آن است که به خصوصه منصوص به ارشاد و هدایت است و آن رسول خدا و خلفاى خاصه حقه او(اهل بیت) هستند. و سالک را در هیچ حالى از احوال، از مرافقت و همراهى استاد خاص گزیرى نیست، اگرچه به وطن مقصود رسیده باشد. البته مراد همان مرافقت باطنى امام است با سالک، نه فقط همراهى و مصاحبت در مقام ظاهر، چون واقعیت و حقیقت امام همان مقام نورانیت اوست که سلطه بر جهان و جهانیان دارد و اما بدن عنصرى او گرچه آن نیز از سایر بدن‏ها امتیاز دارد، لکن آن منشأ اثر و متصرف در امورِ کائنات نیست
‏"

(رساله لب اللباب ( طبع جدید )، ص: 112)


دقت شود استاد عام طبق فرموده ی علامه تا زمانی که فرد به مشاهدات و تجلیات صفاتیه و ذاتیه مشرف شود نیاز است

اما نکته ی دوم استاد عام کیست : علامه ی طباطبایی رحمت الله علیه می فرمایند استاد را اینگونه تشخیص ندهید : ابداً به ظهور خوارق عادات و اطلاع بر مغیبات و اسرار خواطر افراد بشر و عبور بر آب و آتش و طىّ‏الأرض و الهواء و استحضار از آینده و گذشته و امثال این غرایب و عجایب نمى‏توان پى به وصول صاحبش برد، زیرا که این‏ها همه در مرتبه مکاشفه روحیه حاصل مى‏شود و از آن‏جا تا سرحد وصول و کمال، راه به نهایت دور است‏
از نظر علامه ی طباطبایی قدس الله نفسه الزکیه استاد عام کسی است که : تا هنگامى که در استاد تجلیات ذاتیه ربانیه پیدا نشود استاد نیست و به مجرد تجلیات صفاتیه و اسماییه نیز نمى‏توان اکتفا کرد و آن‏ها را کاشف از وصول و کمال دانست.
نکته ی سوم : ما از کجا تشخیص دهیم که کسی به تجلیات ذاتیه ی ربانیه رسیده است؟

در پاسخ می بایست به چند نکته اشاره کرد:
الف: با همین ملاک بسیاری از افرادی که مدعی استادی هستند حذف می شوند چون برخی از اساتید فعلی عرفان عملی حاضر در کشور خود مقر به عدم وصول به این مرتبه می باشند و اقرار العقلا علی انفسهم جایز
ب: ما یک پیش فرض در پیدا کردن استاد قرار داده ایم که در بسیاری از کارهای خویش چنین نمی کنیم و آن یقین صد درصدی در ابتدای امر است
مثلا کسی از ما که دندان درد می گیرد از درد دندان چنان به خویش می پیچید که دنبال طبیب می گردد در این حال به دنبال کسی می رود که کارش به دندانپزشکی کشیده شده باشد
و وقتی به دندان پزشک می رسد از او می خواهد که وی را درمان کند (هزینه اش را می دهد، در صف می ایستد و همه ی سختی ها را به جان می خریم) و در این حال بسیاری از ما مدرک دندانپزشکی وی را چک نمی کنیم
شهود ذات که یکی از ویژگی های استاد عام است توسط امثال بنده قابل شناخت نیست حال چه کنیم
اما در پاسخ می بایست گفت مگر ما در دندان پزشکی، دندانپزشکان را ردیف می کنیم و از آنها آزمون جامع تخصصی دندان پزشکی می گیریم؟ خیر، اصلا سوادش را هم نداریم
پس چه می کنیم ؟ ما اعتماد می کنیم (البته یک سری معیارهای عمومی اولیه رو ازاول هم میشه تشخیص داد مثلا متعارف بودن مطب و منشی و.‌‌... در باب استاد هم معیارهای عمومی رو از دیدن رفتار ایشان و اطرافیان میشه تشخیص داد مثل تقید به شرع و اهل بیت و...)
حتی ممکن است کسی بگوید یک سازمان به نام سازمان نظام پزشکی مدارک آنها را چک می کند اما شما را به یک ملاحظه توجه می دهیم و آن اینکه با اینکه ممکن است حتی مدرک نصب شده در مطب تقلبی باشد اما ما نمی رویم تقلبی یا عدم تقلبی بودن آن را چک کنیم  بلکه ما اعتماد می کنیم بعلاوه که چنین سازمانی اصولا در امر سلوک نیست و نمی تواند باشد چون ذات غیور و مستور سلوک با کاغذبازی عمومی منافات دارد

در مثال فوق نهایت تحقیق اولیه ما سوال از سایر بیماران است
البته ما 100 درصد به دندان پزشک اعتماد نمی کنیم و به مرور که  ما رو خوب درمان کردند یقین می کنیم اعتمادمان را بیشتر می کنیم

در باب استاد عام نیز چنین است. البته علامه طباطبایی راهنمایی می کند که اگر معاشرت با استاد برای شما چندان میسر نیست بهتر است اول به خدا توکل کنید و بعد دستورات استاد را بنگرید اگر مخالف با دستورات اهل بیت بود که انجام نمی دهید و سراغ آن استاد نمی روید و اگر مخالفتی با دستورات اهل بیت نداشت انجام می دهید. علامه می فرماید چنین سالکی چون با قدم توکل به خدا گام بر می دارد، قطعا به مقصد خواهد رسید. پس سالکی که نتوانسته یقین کامل به استادش را به دست بیاورد لازم است بر خدا توکل کند و دستورات استادش را بنگرد. مثلا اگر استاد به نمازاول وقت و نماز شب و امثالهم توصیه می کند چون این ها واضحات دستورات اهل بیت هستند، دستورات را انجام دهد و خود را از فیض این اعمال محروم نکند. نهایت امر این است که استادش کامل نباشد و خدا او را با همین استاد تا حدی جلو ببرد و در قدم های بعدی کاملی را به او برساند. تا آن کامل هم نهایتا او را به استاد خاص برساند.


یک نکته مهم هم این است که استاد معنوی سلوکی یک رزق الهی است و با عنایت خاصه الهی به اهلش داده می شود. همان طور که تحقیق و بررسی در راه یافتن این استاد سلوکی لازم است توسل به اهل بیت عصمت و طهارت هم در این مسیر ضروری است. استاد خاص و استاد حقیقی امام زمان علیه السلام است و آن حضرت است که مجرای فیض خودش است را به تشنگان می رساند. استاد عام اسباب استفاده از استاد خاص است و این سبب با اذن سبب ساز امام علیه السلام ایحاد می گردد. پس لازم است که سالک به دامن آن حضرت متوسل شود تا او دستش را دست استاد عام بگذارد. اگر این توسل و توجه به امام زمان علیه السلام نباشد، قاعدتا تحقیق هم به جایی نمی رسد. اگر توسل جدی به اهل بیت و خاصه امام زمان علیه السلام وجود داشته باشد از آنجا که اهل بیت هیچ سوالی را بی جواب نمی گذارند حتما استاد عام را به سالک می رسانند. یقینی که با توسل و تهذیب حاصل می شود هیچ گاه در بحث و تحقیق و... به دست نمی آید. استدلال ها دهان را می بندد ولی دل را راضی نمی کند هرچند که آن هم در جای خود لازم است. لیکن اصل یقین با عنایت اهل بیت و توسل به ایشان حاصل می گردد. و بر سالک لازم است که همه توسلات و تحقیقات لازم را قبل از درک استاد انجام دهد و یک بار حجت را بر خود تمام کند تا بعد آن به جای پرداختن به این بحث ها با سرعت به سلوکش بپردازد.